برآشفتن. عصبانی شدن. غضبناک شدن: شیر خشم آورد و جست از جای خویش. رودکی. مار را هر چند بهتر پروری چون یکی خشم آورد کیفر بری. بوشکور بلخی. چو خشم آورم شاه کاوس کیست بمن دست یازیدن طوس چیست. فردوسی. پدر وار خشم آورد بر پسر. سعدی (بوستان). چو خشم آری آنگه شوند از تو سیر که از بام پنجه گز افتی بزیر. سعدی (بوستان). - خشم آوردن بر، عصبانی شدن بر کسی. غضبناک شدن بر کسی. توضیح: ’خشم آوردن’ با کلمه ’بر’ متعدی میشود
برآشفتن. عصبانی شدن. غضبناک شدن: شیر خشم آورد و جست از جای خویش. رودکی. مار را هر چند بهتر پروری چون یکی خشم آورد کیفر بری. بوشکور بلخی. چو خشم آورم شاه کاوس کیست بمن دست یازیدن طوس چیست. فردوسی. پدر وار خشم آورد بر پسر. سعدی (بوستان). چو خشم آری آنگه شوند از تو سیر که از بام پنجه گز افتی بزیر. سعدی (بوستان). - خشم آوردن بر، عصبانی شدن بر کسی. غضبناک شدن بر کسی. توضیح: ’خشم آوردن’ با کلمه ’بر’ متعدی میشود
کنایه از سخن نگفتن و سکوت کردنی باشد از غایت اعراض و بی دماغی: مستی فزود اندر سرم خامش کنم خشک آورم خواهی تمامش بشنوی امشب برو فردا بیا. مولوی (از انجمن آرای ناصری). خشک می آورد او را شهریار او مکرر کرد رقعه چندبار. مولوی (مثنوی). ، اصطلاحی است در تداول حمامیان بمعنی لنگ خشک آوردن برای مشتری. (یادداشت بخط مؤلف)
کنایه از سخن نگفتن و سکوت کردنی باشد از غایت اعراض و بی دماغی: مستی فزود اندر سرم خامش کنم خشک آورم خواهی تمامش بشنوی امشب برو فردا بیا. مولوی (از انجمن آرای ناصری). خشک می آورد او را شهریار او مکرر کرد رقعه چندبار. مولوی (مثنوی). ، اصطلاحی است در تداول حمامیان بمعنی لنگ خشک آوردن برای مشتری. (یادداشت بخط مؤلف)