جدول جو
جدول جو

معنی خشم آوریدن - جستجوی لغت در جدول جو

خشم آوریدن(بِ / بُ کَ دَ)
خشمگین شدن. غضبناک شدن:
چون کشف انبوه غوغایی بدید
بانگ و ژخ مردمان خشم آورید.
رودکی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ / بُ شُ دَ)
برآشفتن. عصبانی شدن. غضبناک شدن:
شیر خشم آورد و جست از جای خویش.
رودکی.
مار را هر چند بهتر پروری
چون یکی خشم آورد کیفر بری.
بوشکور بلخی.
چو خشم آورم شاه کاوس کیست
بمن دست یازیدن طوس چیست.
فردوسی.
پدر وار خشم آورد بر پسر.
سعدی (بوستان).
چو خشم آری آنگه شوند از تو سیر
که از بام پنجه گز افتی بزیر.
سعدی (بوستان).
- خشم آوردن بر، عصبانی شدن بر کسی. غضبناک شدن بر کسی. توضیح: ’خشم آوردن’ با کلمه ’بر’ متعدی میشود
لغت نامه دهخدا
(بَ نِ / نَ دَ)
کنایه از سخن نگفتن و سکوت کردنی باشد از غایت اعراض و بی دماغی:
مستی فزود اندر سرم
خامش کنم خشک آورم
خواهی تمامش بشنوی
امشب برو فردا بیا.
مولوی (از انجمن آرای ناصری).
خشک می آورد او را شهریار
او مکرر کرد رقعه چندبار.
مولوی (مثنوی).
، اصطلاحی است در تداول حمامیان بمعنی لنگ خشک آوردن برای مشتری. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بِ / بُ لَ دَ)
غیظ خود را فروبردن. کظم غیظ کردن. عصبانیت خود را فرونشاندن:
از راستی تو خشم خوری دانم
بر بام چشم سخت بود آژخ.
کسائی مروزی
لغت نامه دهخدا
(خَ / خِ وَ)
غضبناکی. عصبانیت. خشمناکی. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بِ قِ اَ یِ کَ کَ دَ)
خم کردن. دوتا کردن. دولا کردن. (یادداشت بخط مؤلف) :
گرفتش بچپ گردن و راست ران
خم آورد پشت هیون گران.
فردوسی.
ستون کرد چپ را خم آورد راست
خروش از خم چرخ چاچی بخاست.
فردوسی.
شهنشاه بشنید بر پای خاست
بزودی خم آورد بالای راست.
فردوسی.
، خم شدن. خمیدن. (یادداشت بخط مؤلف) :
خم آورد پشت سنان ستیخ.
فردوسی.
ز نیروی گردنکشان تیغ تیز
خم آورد و از زخم شد ریزریز.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خشک آوردن
تصویر خشک آوردن
سکوت کردن بسبب اعراض و بیحوصلگی سخن نگفتن
فرهنگ لغت هوشیار